آیه 81 سوره اسراء

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا

[17–81] (مشاهده آیه در سوره)


<<80 آیه 81 سوره اسراء 82>>
سوره :سوره اسراء (17)
جزء :15
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و (به امت) بگو که (دین) حق آمد و باطل نابود شد، که باطل خود لایق محو نابودی ابدی است.

و بگو: حق آمد و باطل نابود شد؛ بی تردید باطل نابود شدنی است.

و بگو: «حق آمد و باطل نابود شد. آرى، باطل همواره نابودشدنى است.»

بگو: حق آمد و باطل نابود شد. حقا كه باطل نابودشدنى بود.

و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

And say, ‘The truth has come, and falsehood has vanished. Indeed falsehood is bound to vanish.’

And say: The truth has come and the falsehood has vanished; surely falsehood is a vanishing (thing).

And say: Truth hath come and falsehood hath vanished away. Lo! falsehood is ever bound to vanish.

And say: "Truth has (now) arrived, and Falsehood perished: for Falsehood is (by its nature) bound to perish."

معانی کلمات آیه

زهق: زهق و زهوق: هلاك و بطلان و اضحملال. زهوق: باطل شونده، منظور آشكار شدن بطلان باطل و اضمحلال آنست.

نزول

ابوهریرة گوید: جابر بن عبدالله به من گفت: بعد از فتح مکه با رسول خدا صلى الله علیه و آله داخل مکه شدیم و به خانه خدا وارد گشتیم در حالتى که 360 بت در آن بود. پیامبر دستور فرمود: همه بت ها را از خانه خدا بیرون آورده، بشکنند و یک بت بسیار بزرگ در آن بود که به آن هبل مى گفتند. پیامبر به سوى امام على علیه‌السلام نظر افکند و فرمود: یا على بر روى شانه من سوار شو تا این که از پشت خانه کعبه آن بت بزرگ را بشکنى. على گفت: یا رسول اللّه شما پاى خود را بر پشت من بگذارید و آن بت بزرگ را بشکنید. على گوید: وقتى که پیامبر پاى خود را بر پشت من نهاد دیدم یاراى تحمل سنگینى نبوت و رسالت پیامبر را ندارم، گفتم: یا رسول الله اجازه بدهید من پاى خود را بر روى شانه شما بگذارم. پیامبر خندید و از پشت من به زیر آمد و من پاى خود را بر روى شانه پیامبر گذاشتم و بت بزرگ هبل را از پشت خانه کعبه شکستم، سپس خداوند این آیه را نازل فرمود.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً «81»

و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنى است.

نکته ها

«حق»، به معناى ثابت و باقى است. لذا خدا و هرچه از سوى او باشد، حقّ است. «حق» يكى از نام‌هاى خداوند است. كلمه‌ى «زهوق» به معناى رفتن است. «زهق نفسه» يعنى روح از بدنش خارج شد.

براى اين آيه مصاديقى همچون ظهور اسلام، ورود به مدينه، فتح مكّه و شكستن بت‌ها را گفته‌اند كه در همه‌ى آنها باطل شكست خورده است. ولى آيه داراى مفهوم گسترده‌اى است و فناى باطل و بقاى حق را نويد مى‌دهد.

بقاى حقّ و نابودى باطل، يك سنّت وقانون الهى است، نه پندارى و تصادفى، هر چند پيروان حقّ كم و طرفداران باطل زياد باشند. چرا كه حقّ همچون آب، ثابت و ماندگار و باطل مانند كف، ناپايدار و فانى است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ» «1»

قرآن مى‌فرمايد: «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ» «2» ما حقّ را بر سر باطل مى‌كوبيم و آن را نابود مى‌سازيم. و در اين صورت است كه باطل رفتنى است. بنابراين حقّ بايد باقدرت و كوبنده بر باطل هجوم آورد.


«1». رعد، 17.

«2». انبياء، 18.

جلد 5 - صفحه 109

پیام ها

1- پيامبر بايد با قاطعيّت، پيروزى نهايى حقّ را به مردم اعلام كند. «قُلْ جاءَ الْحَقُّ»

2- بايد حقّ را به ميدان آورد تا باطل از بين برود. جاءَ ... زَهَقَ‌

3- عاقبت، باطل رفتنى و نابود شدنى است و حقّ، باقى و پايدار. جاءَ ... زَهَقَ‌ (فعل ماضى نشانه قطعى بودن است.)

4- از جلوه‌ها و مانورهاى باطل نبايد هراسيد كه دوامى ندارد. «كانَ زَهُوقاً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (81)

وَ قُلْ جاءَ الْحَقُ‌: و بگو ظاهر شد حق يعنى توحيد و اسلام و دين و قرآن.

وَ زَهَقَ الْباطِلُ‌: و نابود و باطل شد شرك و كفر و شيطان‌ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً: بدرستى كه باطل هر چه باشد از شأنش زوال و اضمحلال است.

ابن شهرآشوب- ابو بكر شيرازى در نزول القران در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام احمد بن حنبل و أبو يعلى در مسندشان، خوارزمى در اربعين، ابو بكر خطيب در تاريخ خود، محمد بن الصباغ در فضائل، طبرى در خصائص، از جابر نقل نموده كه گفت:

با پيغمبر وارد مكه شديم، اطراف كعبه سيصد و شصت بت نصب، و بتى بزرگ هبل در سطح خانه مقرر. حضرت نظر به حضرت على عليه السّلام فرمود:

به شانه من بالا رو براى انداختن هبل. حضرت امير عليه السّلام عرض كرد:

«1» جلد 2، صفحه 315.

«2» تفسير برهان، جلد 2، صفحه 441.

«3» تفسير صافى، جلد 3، صفحه 212.

جلد 7 - صفحه 430

حضرتت بر من بالا رود، و چون رسول به پشت من قدم گذاشت، توانائى نياوردم به سبب عظمت رسالت، و من بر كتف رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بالا رفتم. قسم به خدائى كه دانه را شكافد و خلق فرمايد انسان را، اگر مى‌خواستم دست خود را به آسمان رسانم مى‌توانستم، هبل و بتان را انداخت به طورى كه ديوارها متزلزل، و آيه شريفه نازل شد (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ ....) «1» تتمه: در تفسير برهان- از أبو حمزه از حضرت باقر عليه السّلام در اين آيه‌ (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ ...) اذا قام القائم اذهب دولة الباطل: وقتى قيام نمايد حضرت قائم عجل اللّه فرجه، ببرد دولت باطل را. «2» و در خرايج‌ «3»- از حكيمه خاتون: وقتى متولد شد حضرت قائم عجل اللّه فرجه نظيف و ظاهر بود، و ذراع راست او نوشته بود (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ ....).


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‌ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً (78) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‌ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً (79) وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً (80) وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (81)

ترجمه‌

بپاى دار نماز را نزد زوال آفتاب تا تاريكى شب و نماز صبح را همانا نماز صبح بوده است مشاهده شده‌

و از شب پس بيدار شو براى آن كه مزيّتى باشد براى تو، باشد كه بپا دارد تو را پروردگارت در جايگاهى ستوده‌

و بگو پروردگار من وارد كن مرا وارد كردنى پسنديده و بيرون آور مرا بيرون آوردنى پسنديده و قرار ده براى من از نزد خود سلطنتى يارى كننده‌

و بگو آمد حق و نابود شد باطل همانا باطل باشد نابود شونده.

تفسير

خداوند متعال در اين آيه شريفه بنحو اجمال بيان اوقات پنج نماز واجب در شبانه روز را نموده باين تقريب كه به پيغمبر خود دستور فرموده كه بر پا دارد نماز را از وقت زوال آفتاب كه گذشتن نصف روز باشد تا وقت تاريكى كامل شب كه نصف آن است و اين وقت چهار نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء است نهايت آنكه نيم اخير روز مشترك ميان دو نماز اوّل و نيم اوّل شب مشترك ميان دو نماز آخر است و نيز فرموده كه بر پا دار نماز صبح را بكلمه جامعه و قرآن الفجر تا دلالت داشته باشد اجمالا بوقت آن و اهتمام بقرائت قرآن در اوّل روز كه اوّل شروع در كار است و وجوب آن در نماز كه بدون آن نماز نميباشد مانند ركوع و سجود كه از نماز بآن دو تعبير ميشود بملاحظه ركنيّت آن دو ولى مقصود اينجا بيان ركنيّت قرائت نيست بلكه بيان اهتمام بآن است چون در تسميه كلّ باسم جزء كافى است انتفاء كلّ بانتفاء جزء اگر چه در تمام احوال نباشد چون اهميت جزء كافى است براى صحّت استعمال و ذيلا اشاره فرموده بوقت آن تفصيلا كه بين طلوع صبح صادق و آفتاب است كه هم جزء شب حساب ميشود هم جزء روز لذا اين نماز بالخصوص مشهود تمام ملائكه است فرشتگان شب كه صعود مينمايند و فرشتگان روز كه نزول ميكنند آنرا مشاهده و ثبت مينمايند و باين معنى اخبار كثيره در كتب متعدده معتبره از اهل بيت عصمت و طهارت نقل شده و بنابراين مجالى براى نقل اقوال مفسّرين باقى نميماند و در آيه دوّم دستور فرموده به پيغمبر خود كه بيدار شود در پاره‌اى از شب براى قرآن كه مراد از آن نماز شب است و بر آنحضرت واجب‌

جلد 3 صفحه 382

بوده و بر امّت مستحب مؤكّد است چون نفل بمعناى زيادى و مزيت است و الحقّ در بين اعمال مستحبّه اين عمل مزيّت فوق العاده دارد و ثمرات دنيوى و اخروى آن بسيار و اخبار در فضل و ثوابش بيشمار است كسانيكه موفقند ميدانند چه گوهر گرانبهائى از دست كسانيكه در خواب غفلتند رفته و ميرود و در كلمه تهجّد كه بمعناى بيدارى بعد از خواب است اشاره است بوقت نماز شب كه از نصف شب شروع ميشود و هر قدر نزديك بصبح باشد افضل است و لفظ عسى و امثال آن از خداوند گفته‌اند براى وجوب است و بنظر حقير براى افاده مقام رجاء است اگر چه متكلّم راجى نباشد و جازم باشد و البتّه ذات احديّت منزّه از جهل و شك و ترديد است ولى ميتواند بغرضى از اغراض انشاء ترجّى نمايد و آن آنستكه بنده بداند اينجا جاى اميدوارى است و تحقيق اين مطلب در اصول شده است و مقام محمود كمال و مرتبه رفيعه‌اى است كه در نتيجه قرب نوافلى براى حضرت ختمى مرتبت حاصل شده و چون قيامت كبرى بر پا شود خداوند او را مبعوث فرمايد و بر پا دارد در مقامى كه مشرف باشد بر خلق اوّلين و آخرين و آنها او را ستايش نمايند بر آن مقام و در آنمقام و همه حتّى انبياء و مرسلين احتياج بشفاعت او پيدا كنند و او شفاعت فرمايد و مقبول حضرت احديّت گردد و از آنحضرت روايت شده كه وقتى در مقام محمود بايستم شفاعت كنم كسانيرا از امّتم كه مرتكب گناهان بزرگ شده‌اند و خدا شفاعتم را قبول فرمايد و بخدا شفاعت نميكنم از كسانيكه اذيّت نمودند ذريّه مرا و باين معنى روايات كثيره از اهل بيت عصمت و طهارت وارد است و در مجمع نقل نموده اجماع مفسّرين را بر آنكه مراد از مقام محمود مقام شفاعت است كه در آنمقام شفاعت فرمايد آنحضرت از مردم و بدست او داده شود لواء حمد و مجتمع گردند در زير آن تمام انبيا و ملائكه و ميباشد او اول شافع و مشفّع و عجب در آنستكه با اينمعنى فرموده مقام مصدر است بمعناى بعث يا يبعث بمعناى يقيم است با آنكه ظاهرا اسم مكان است و احتياج باين تكلّفات ندارد و از عبارت زيارت جامعه و زيارت عاشورا استفاده ميشود كه اين مقام مخصوص بآنحضرت و اهل بيت اطهار او است و والد ما جد ما در شرح اين كلمه اثبات فرموده است به بيان او فى اين مقام را براى امير المؤمنين عليه السّلام بعد از آن حضرت‌

جلد 3 صفحه 383

و براى يازده امام فرزندان آن دو بترتيب و دعوى فرموده تواتر اخبار را در اينمعنى كه مشاركت ائمه اطهار عليهم السلام است با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در تمام مقامات و تمام كمالات و آنكه جاى ترديد و ارتياب نيست كلّهم نور واحد روحى و ارواح العالمين لهم الفداء بلى فرقى كه هست در عالم فرق است نه جمع و از آن با صليّت و ظلّيّت تعبير ميشود و حاصلش آنستكه همه از آن سر چشمه فيض برده‌اند و بكمال لايق خود رسيده‌اند سلام اللّه عليهم اجمعين و در آيه سوّم كه قمّى فرموده در روز فتح مكّه نازل شده است دستور فرموده كه در وقت ورود بشهر يا هر امرى بگويد پروردگارا وارد فرما مرا ورودى كه پسنديده و مرضىّ تو باشد و بيرون آور مرا بيرون آوردنى كه ستوده و محمود باشد عاقبت آن در دنيا و دين و قرار ده براى من از جانب خود قوّت و قدرت و عزّت و سلطنت و حجّتى را كه يار و ياور و معين من باشد در امور تا بتوانم بكمك آن بر دشمنان دين غالب شوم و علم اسلام را در عالم بر پا دارم و در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده امر بقرائت اين آيه را در وقت ورود در هر امر خوفناك و اخيرا فرموده بگو آمد و آشكار شد اسلام و دين حقّ و رفت و زائل و نابود گشت شرك و كفر همانا باطل زائل و نيست و نابود خواهد شد و دوام و ثباتى در عالم نداشته و ندارد و نخواهد داشت و از طرق عامّه و خاصّه روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در وقت شكستن بتهاى كعبه اين آيه را تلاوت ميفرمود و در بعضى از روايات بظهور دولت حقّه تفسير شده و آنكه بر ساعد راست امام زمان در موقع ولادت نوشته بود جاء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ قُل‌ جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ كان‌َ زَهُوقاً (81)

و بفرما باين‌ كفار و مشركين‌ آمد حق‌ و ‌از‌ ‌بين‌ رفت‌ باطل‌ محققا باطل‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفتني‌ ‌است‌ وَ قُل‌ جاءَ الحَق‌ُّ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ قرآن‌ مجيد رسالت‌ حضرت‌ ‌رسول‌ ولايت‌ ائمه اطهار احكام‌ شرع‌ مطهر تمام‌ اينها حق‌ ‌است‌ و حق‌ بمعني‌ ثابت‌ و باقي‌ ‌است‌ و زوال‌ و فناء ندارد چنانچه‌ يكي‌ ‌از‌ اسماء ذات‌ حق‌ ‌است‌ بمعني‌ وجوب‌ وجود و يكي‌ هواست‌ اشاره‌ بمقام‌ غيب‌ الغيوبي‌ و يكي‌ اللّه‌ ذات‌ مستجمع‌ جميع‌ كمالات‌ و منزه‌ ‌از‌ جميع‌ عيوب‌ و نواقص‌ و دولت‌ حقه‌ ‌در‌ زمان‌ ظهور حضرت‌ بقية اللّه‌ ثابت‌ ميماند ‌تا‌ دوره‌ رجعت‌ ‌تا‌ قيامت‌ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ باطل‌ ‌بر‌ خلاف‌ حق‌ ‌است‌ ‌هر‌ چه‌ بقاء و ثبات‌ ندارد باطل‌ ‌است‌ اديان‌ باطله‌ ‌از‌ شرك‌ و كفر و مذاهب‌ سخيفه‌ و طرق‌ شيطاني‌ و سلطنت‌ ظالمانه‌ و قوانين‌ مخترعه‌ و عادات‌ رذيله‌ و اخلاق‌ فاسده‌ و اعمال‌

جلد 12 - صفحه 297

قبيحه‌ تمام‌ مصاديق‌ باطل‌ ‌است‌ و ‌در‌ مقابل‌ حق‌ عرض‌ اندام‌ نميكنند و چهار روزي‌ جلواتي‌ دارند و بكلي‌ زائل‌ مي‌شوند للحق‌ دولة و للباطل‌ جولة إِن‌َّ الباطِل‌َ كان‌َ زَهُوقاً لازمه‌ ذاتي‌ باطل‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ و فاسد شدن‌ و همين‌ نحو ‌که‌ باطل‌ ‌از‌ ‌بين‌ مي‌رود اهل‌ باطل‌ ‌هم‌ ثبات‌ و بقايي‌ ندارند و امروز اهل‌ باطل‌ زياد شده‌اند و بترسند و انتظار داشته‌ باشند ‌که‌ بزودي‌ زود ‌از‌ ‌بين‌ ميروند ولي‌ اهل‌ حق‌ باقي‌ هستند ببقاء اللّه‌ چه‌ ‌در‌ عالم‌ دنيوي‌ ‌ يا ‌ برزخي‌ ‌ يا ‌ اخروي‌ و حتم‌ و واجب‌ ‌است‌ متابعت‌ حق‌ و ترك‌ باطل‌ طرق‌ الهيه‌ حق‌ ‌است‌ و سبل‌ شيطانيه‌ باطل‌ صراط مستقيم‌ حق‌ ‌است‌ طرق‌ اهل‌ ضلالت‌ باطل‌ ايمان‌ حق‌ ‌است‌ شرك‌ و كفر و عناد و خلاف‌ باطل‌ عبادت‌ حق‌ ‌است‌ و معاصي‌ باطل‌ اخلاق‌ حميده‌ حق‌ ‌است‌ صفات‌ رذيله‌ باطل‌ و هكذا حق‌ و باطل‌ دو نقطه‌ متقابل‌ هستند و اجتماع‌ ندارند انسان‌ بايد ‌در‌ جميع‌ امور قلبيه‌ و نفسيه‌ و جوارحيه‌ داخليه‌ و خارجيه‌ نظر كند حق‌ ‌را‌ بگيرد و باطل‌ ‌را‌ رها كند و مميز ‌بين‌ حق‌ و باطل‌ سه‌ چيز ‌است‌ عقل‌ و شرع‌ و مشورت‌ ‌با‌ عقلا و دانشمندان‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 81)- و از آنجا که به دنبال «صدق» و «توکل» که در آیه قبل به آن اشاره شد، امید به پیروزی قطعی، خود عامل دیگری برای موفقیت است در این آیه به پیامبرش می‌گوید: «و بگو: حق فرا رسید و باطل مضمحل و نابود شد» (وَ قُلْ جاءَ

ج2، ص663

الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ)

.«اصولا طبیعت باطل (همین است که) مضمحل و نابود شدنی است» (إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً).

باطل جولانی دارد ولی دوام و بقایی نخواهد داشت و سر انجام، پیروزی از آن حق و طرفداران و پیروان حق خواهد بود.

آیه (جاءَ الْحَقُّ ...) و قیام حضرت مهدی (عج): در بعضی از روایات جمله «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» به قیام حضرت مهدی- عج- تفسیر شده است. امام باقر علیه السّلام فرمود: مفهوم این سخن الهی این است که: «هنگامی که امام قائم علیه السّلام قیام کند دولت باطل برچیده می‌شود».

در روایت دیگری می‌خوانیم: مهدی به هنگام تولد بر بازویش این جمله نقش بسته بود: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً».

مسلما مفهوم این احادیث انحصار معنی وسیع آیه به این مصداق نیست بلکه قیام مهدی- عج- از روشنترین مصداقهای آن است که نتیجه‌اش پیروزی نهایی حق بر باطل در سراسر جهان می‌باشد.

کوتاه سخن این که این قانون کلی الهی و ناموس تخلف ناپذیر آفرینش در هر عصر و زمانی مصداقی دارد، و قیام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و پیروزیش بر لشکر شرک بت پرستی و همچنین قیام حضرت مهدی- عج- بر ستمگران و جباران جهان از چهره‌های روشن و تابناک این قانون عمومی است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. کتاب نزول القرآن از ابوبکر شیرازى و ابن شهر آشوب.
  3. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 509.

منابع

آرشیو عکس و تصویر